بابا رجب ؛ روایت زندگی طوبی زرندی همسر شهید رجب محمدزاده (بابا رجب) جانباز دفاع مقدس

تومان126.000

معرفی کتاب

کتاب بابا رجب قصه زندگی رجب محمدزاده معروف به بابا رجب است. او نانوایی در مشهد بود و البته یک بسیجی نانوا. سال 1364 به جبهه رفت تا دوشادوش سایر ایثارگران انقلاب و دفاع مقدس، بجنگد و دشمن را به واهمه اندازد.

این دفاع ادامه داشت تا اینکه سال 1366 فرا رسید. او به همراه سه همرزم، در سنگری بودند که خمپاره ای در نزدیکی شان منفجر شد. دو نفر شهید شدند و یکی دیگر یک دست و یک پای خود را از دست داد. حکایت نفر چهارم اما شاید حکایتی منحصر به فرد در تاریخ دفاع مقدس ما باشد.

ترکشی دیگر صورت او را نواخت و تقریبا چیزی از صورت باقی نماند. او را به همراه همسنگر مجروحش به بیمارستان منتقل کردند. او را تا ساعاتی در گوشه ای از بیمارستان و با ملحفه ای سفید بر پیکرش رها کردند؛ چراکه احتمال قوی این بود که بر اثر شدت جراحت، به شهادت خواهد رسید؛ اما یک پزشک فداکار به سراغش آمد و به مداوایش مشغول شد.

گزیده ای از کتاب

در حیاط تمام سعی ام را کردم تا الهه و حمید نزدیک پنجره بمانند. هر دو را روی زانوهایم نشاندم تا بهتر توی دید رجب باشند. چند لحظه ای گذشت، به حدی سرگرم بچه ها شدم که رجب را از یاد بردم. موهای الهه بلند شده بود و مدام توی صورتش می ریخت. هر چند کلمه ای که حرف می زد، صورتش را تکان می داد تا موهایش کنار بروند. از این کارش خوشم میآمد. بی اختیار توی بغلم گرفتمش و صورتش را بوسیدم.

سرم را که بالا گرفتم، رجب پرده ی تور را کنار زده بود و با گریه نگاهمان می کرد. یاد حرف چند ماه پیشش افتادم که می گفت: «دلم می خواد یه شب خواب ببینم، لب و دهنم سالمه و دارم بچه ها رو می بوسم». حواسم نبود با بوسیدن الهه چه حسرتی را در دل رجب زنده کردم. تا به خودم آمدم، بچه ها رجب را دیده بودند و صدای جیغ و گریه هایشان در حیاط پیچیده بود.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بابا رجب ؛ روایت زندگی طوبی زرندی همسر شهید رجب محمدزاده (بابا رجب) جانباز دفاع مقدس”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ممکن است علاقه مند باشید

محصولات مرتبط