-15%اتمام موجودی
- شما نمی توانید "آبنبات نارگیلی ؛ داستان طنز" را به سبد خرید خود اضافه کنید، این محصول در انبار موجود نیست.
جنگ فرخنده
تومان79.000 تومان67.150
باغ حاج علی؛ خاطرات حاج مهدی سلحشور در دوران دفاع مقدس
تومان113.000 تومان90.400
آخرین بار که دیدمت
تومان49.000 تومان41.650
ناموجود
شناسه محصول:
4416
دسته: تازه های نشر
برچسب: آخرین بار که دیدمت, حماسه 17, حماسه یاران, روایت همسر, سوریه, سیده زهرا طباطبایی, شهید مدافع حرم, مدافعان حرم
گزیده ای از کتاب
دلت میلرزد وقتی میشنوی نام مجتبی صبوری در هیچ یک از لیست های مسافران اهواز نبوده است تلفن بیسیم را در آغوش قاصدکهای بیجان تختت رها میکنی دور اتاق می چرخی و طبق معمول بدترین حالت ممکن اولین فکری است که بر ذهنت نکند در بین راه خانه تا فرودگاه ….؟! کاش کوتاه نمی آمدی می رسد. و تا فرودگاه همراهی اش میکردی.
نکند مثل همکلاسیات تنها و بیکس گوشه ی بیمارستان افتاده باشد و تو از حال او بی خبر باشی؟! فکر سرزدن به بیمارستانها و پزشکی ،قانونی معده ات را سوراخ میکند. روسری ساتن هفت رنگی را که هفته ی ،پیش مجتبی به خاطر برد در بازی منچ برایت خریده بود برمیداری و به کنار آینه می روی.
دخترک رنگ پریده و ژولیده ی درون و ژولیده ی درون آینه فریاد میزند که از پس سرزدن به بیمارستانها برنمی آیی اشکهایت را با گوشه ی روسری که آغشته بهعطر تلخ مردانه مجتبی است پاک می کنی. روسری از روی موهایت سر می خورد و همچون قلبت فرو می ریزد و کنار پایت می افتد.
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “آخرین بار که دیدمت” لغو پاسخ
ممکن است علاقه مند باشید
آبنبات دارچینی ؛ داستان طنز
آبنبات نارگیلی ؛ داستان طنز
آخر شهید می شوی (شهید صادق عدالت اکبری)
محصولات مرتبط
آقازاده ها؛ گذری بر زندگی آقازاده های شهید و پدرانشان
پسرم حسین؛ شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر
انتشارات حماسه یاران با افتخار نیرو گرفته از WordPress
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.