روایت داستانی مسئول تر از یک انقلاب در «به وقت بیروت»
حجت الاسلام رضایی، پژوهشگر و نویسنده، روایت داستانی از مسئول تراز انقلاب را در کتاب «به وقت بیروت» به تصویر کشیده است.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری شبستان، کتاب «به وقت بیروت» روایت داستانی زندگی شهید فرهنگی، حجتالاسلاموالمسلمین ابراهیم انصاری است. او مسئولی تراز انقلاب بود که فکرش جلوتر از زمانش بود، بیشتر از وظیفهاش فعالیت میکرد و برایش مکان، زمان و حقوق تفاوتی نداشت، او خود را وقف انقلاب کرده بود…
در راستای آشنایی بیشتر با مضمون این کتاب رمان و ویژگی های مسئول تراز انقلاب خبرنگار سیاسی خبرگزاری شبستان در آستانه انتخابات، با حجت الاسلام مصطفی رضایی پژوهشگر و نویسنده کتاب «به وقت بیروت» گفتگویی انجام داده است.
حجت الاسلام رضایی به خبرنگار سیاسی شبستان گفت: یکی از واقعیت های تلخ پس از انقلاب آن است که مردم تصویر واضحی از مسئول تراز انقلاب نداشتند درحالیکه مردم با حداکثر مشارکت در رفراندوم به انقلاب اسلامی رأی دادند اما به دلیل نبود تصویر واضح از یک مسئول تراز انقلاب، کشور در دوره های مختلف در کش و قوس های مدیریتی قرار گرفت و همین قضیه باعث شد تا گاهی اوقات مسیر انقلاب کندتر طی شود و شاهد ایستادنها و کندرویها باشیم.
وی با اشاره به نقش مؤثر اراده مردم در جامعه دینی گفت: انتخابگری مردم میتواند در روی کار آمدن مسئولان نقش مستقیمی داشته باشد و این درحالی است که تصویر غیرواضح و گاهی مخدوشی که از یک شخصیت و مسئول تراز انقلاب وجود داشته، باعث بروز مشکلاتی در جامعه شده است.
پژوهشگر و نویسنده رمان «به وقت بیروت» افزود: ارائه تصویر جذاب داستانی از چنین مسئولان ترازی می تواند افق دید جدیدی برای مردم ایجاد کند.
وی با اشاره به زندگی شهید ابراهیم انصاری گفت: او در اوج نوجوانی وارد ماجراجویی ها و حوادث جدیدی می شود و از شهرستان لامرد در جنوب استان فارس، به کویت می رود و با اتفاقاتی که رخ می دهد وارد حوزه علمیه کویت می شود. او نقش مؤثری در معرفی انقلاب امام در کویت داشت. رفته رفته با شخصیتی جدید آشنا می شود که شخصیت آرمانی او را در آینده شکل داد؛ شهید محمد منتظری نقش معلمی همراه برای او داشت که در مسیر سرنگونی حکومت شاه، سفرهای متعددی را با او به خارج از کویت انجام داد.
پژوهشگر و نویسنده با اشاره به اقدامات تأثیرگذار شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خاطرنشان کرد: با آغاز جنگ تحمیلی، فصل جدیدی از زندگی شهید در منطقه آبادان و اروند شکل می گیرد و در عرصه جهاد و دفاع مقدس نیز حضور فعال و تأثیرگذاری دارد. پس از پایان دفاع مقدس به فعالیتهای فرهنگی خود به عنوان مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان هرمزگان ادامه می دهد و تحولی مدیریتی فرهنگی در این منطقه ایجاد می کند.
حجت الاسلام رضایی گفت: کارنامه درخشان ایشان در جنوب، او را راهی یک استان شمالی میکند، حضور مدیر فرهنگی از یک استان جنوبی در یکی از استانهای شمالی کشور، ابتدا انتقادهایی به دنبال داشت اما فعالیتهای فرهنگی او در مدت زمان کوتاهی از وی یک چهره محبوب مردمی در استان گیلان ساخت.
وی با اشاره به سبک مدیریتی شهید گفت: او عادت داشت که تمام ساعات اداری اداره کل را به مردم اختصاص می داد و جلسات با مدیرانش را در ساعت غیراداری و اکثر مواقع در منزل خودش برگزار می کرد. شهید انصاری در روزهای استراحت خودش به صورت ناشناس به مناطق محروم سفر میکرد و از نزدیک مشکلات مردم را برطرف می کرد، حتی از محل حقوق خود، در اداره صندوق مخفی تشکیل داده بود تا به کارمندان نیازمند، وام فوری پرداخت شود.
رضایی یادآور شد: دوره ۸ ساله حضور او در مدیریت فرهنگی استان گیلان، دوران موفقی بود و او توانست تقدیرنامه مدیریت فرهنگی برتر کشور را از دستان مقام معظم رهبری دریافت کند.
وی تصریح کرد: پس از این، شرایط کاری ویژه ای در خارج از کشور برای شهید فراهم شد که می توانست زمینه ساز رفاه و درآمد بیشتر برای او باشد اما او هیچ یک را نپذیرفت و سرانجام تصمیم گرفت مسئولیت رایزنی فرهنگی را در کشوری بر عهده بگیرد که درگیر جنگ داخلی بود، بیماریهای واگیر فراوانی داشت و از کمترین امکانات هم برخوردار نبود. این نقطه شروع دوران پرتلاطم دیگری از شهید در کشور سودان بود که همراه با خانواده اش به آنجا سفر کرد.
وی ادامه داد: شهید ابراهیم انصاری به عنوان رایزن فرهنگی ایران در سودان، فعالیت خود را در دفتری آغاز می کند که از کمترین امکانات نیز برخوردار نیست اما در مدت کوتاهی، فعالیتهای فرهنگی ایشان چنان گسترده شد که آوازه آن به گوش رهبران وهابی رسید. آنها از این موضوع احساس خطر کردند و یکی از افراد مؤثر وهابی در سودان در روزنامه ای نوشت که «باید سر این مار رافضی را قطع کنیم» اما نبوغ ارتباطی و شخصیتی شهید انصاری باعث شد که در ملاقات چند ساعته با او، نگاه آن فرد به شهید انصاری و حتی تشیع تغییر پیدا کند.
رضایی تأکید کرد: فعالیت های فرهنگی و سطح محبوبیت شهید انصاری در سودان به حدی رسید که مردم سودان به دلیل علاقه به شخصیت این شهید، در بازارهای سودان به ایرانیان تخفیف می دادند و می گفتند به خاطر آقای انصاری به شما تخفیف می دهیم. ما سودانیها آقای انصاری را بهتر از شما ایرانیها می شناسیم…
حجت الاسلام رضایی با بیان اینکه آخرین سکانس زندگی شهید انصاری مربوط به مقطع کوتاهی در لبنان است، گفت: یکی از معاونان شهید انصاری در گیلان نقل می کند یک هفته پیش از شهادت آقای انصاری، در عالم خواب دیدم که عمامه ای در دست دارم و شیرازه آن در حال پاشیدن است، اما تعبیر آن را متوجه نشدم تا اینکه وقتی تابوت شهید انصاری را تشییع می کردند، دیدم عمامه روی تابوت، همان عمامه ای است که در خواب دیده بودم.
وی افزود: شهید انصاری برخلاف رسوم دیپلماتیک و امکاناتی که در اختیار داشت می توانست زندگی مرفهتری داشته باشد اما هدفی که او دنبال میکرد باعث شد تا سخت ترین مسیرها را انتخاب کند. در رسوم دیپلماتیک مرسوم است که مقام ارشد در صندلی عقب اتومبیل بنشیند اما او با پشت کردن به این سنت، همیشه روی صندلی جلو می نشست و همین هم باعث شد تا در انفجاری که کنار سفارت بیروت رخ داد، ترکشی از شیشه جلو ماشین عبور کرده و به سر ایشان اصابت کند.
نویسنده کتاب «به وقت بیروت» ادامه داد: شهید انصاری در دوران فعالیت در داخل و خارج ایران هیچ گاه منتظر امکانات دولتی و بخشنامه نبود و با وجود اینکه خبرنگاری همراه او بود اما او ترجیح میداد بیشتر فعالیتهایی که انجام میدهد رسانهای نشود. او شخصیتی پرکار بود که استراحت نداشت، از هیچ تهدیدی نمیترسید و از انجام کارهای بزرگ، شانه خالی نمی کرد.
وی خاطرنشان کرد: در این اثر سعی کرده ایم تا در قالب داستان بلند، شخصیت شهید ابراهیم انصاری را به مخاطب معرفی کنیم و تصویر شفاف و روشن از مسئول تراز انقلاب ارائه دهیم. در تهیه این اثر با بیش از ۶۰ شخصیت از ایران، کویت، لبنان و سودان گفتگو کرده ایم که در ۱۶۰ صفحه و توسط انشارات حماسه یاران منتشر شده است.
علاقه مندان می توانند کتاب «به وقت بیروت» را از فروشگاه های مسجد مقدس جمکران، انتشارات حماسه یاران و سایر مراکز و همچنین نسخه الکترونیکی آن را از سایتهای معتبر تهیه کنند.
در بخش هایی از کتاب «به وقت بیروت» آمده است: «یک شب تا دیروقت خبری از ابراهیم نبود، به بچه های رایزنی هم سپرده بود اگر یکی از اعضای خانواده اش دلواپس شد بگویند از او خبر دارند. نزدیک اذان صبح پیدایش شد. بعد از کمی استراحت ماجرا را تعریف کرد: «به منطقه ای از سودان رفته بودم که توی تاریکی شب چشم چشم رو نمی دید، خبری از برق و روشنایی هم نبود. شنیده بودم که اونجا محل اجتماع وهابیهاست. منم دل رو زدم به دریا و با لباس مدل و مخفیانه چند ساعتی اونجا وقت گذروندم، تونستم سر صحبت رو با چند نفر از وهابیها باز کنم. وقتی دیدم آدمای روشن و معقولی هستن، آنقدر صحبت را ادامه دادم تا بالأخره موفق شدم اونا رو شیعه کنم.»