-10%فروخته شده
بچه های مسجد بلال
تومان60.000 قیمت اصلی تومان60.000 بود.تومان54.000قیمت فعلی تومان54.000 است.
پاتک علیه پیتوک ؛ روایت مردانگی های شهید سیدهادی سلطان زاده
تومان38.000 قیمت اصلی تومان38.000 بود.تومان34.200قیمت فعلی تومان34.200 است.
به توان شانه هایت ؛ قهرمانانه زنانه، در فراز و فرود زمانه
تومان55.000 قیمت اصلی تومان55.000 بود.تومان49.500قیمت فعلی تومان49.500 است.
ناموجود
دسته: پرفروش دفاع مقدس
برچسب: دفاع مقدس, زنان قهرمان, نشر راه یار
معرفی کتاب
کتاب قهرمانانهای زنانه به روایت طاهره غفوری از زنان فعال در انقلاب اسلامی و پشتیبانی جنگ است. او در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در یزد، با شرکت در راهپیماییهای اعتراضی مردم پیش از انقلاب به نظام مستقر و پخش اعلامیهها و… در نوجوانی فعالیتهایش را شروع کرد.
بعد از آن نیز با حضور در خیاطخانه و دوخت لباس برای رزمندگان، حضور در جهاد سازندگی و بردن بانوان برای انارچینی، گندم دروکنی و نهالکاری، عضویت در ستاد نماز جمعه، رسیدگی به مجروحان جنگ، رفتن به جبهه، سرپرستی زنان در طرح «ماماروستایی» جهاد و پذیرفتن سرپرستی ندامتگاه در جوانی، ایجاد پایگاه بسیج محله و برگزای کلاسهای مختلف، تهیه جهیزیه برای نوعروسان و ساخت سوئیت برای جوانان، حل مشکلات خانوادگی، تأسیس مؤسسه خیریه بیت الزهرا و رسیدگی به نیازمندان، دوخت ماسک و پخش مواد ضدعفونی کننده و بستههای معیشتی در دوران کرونا و… فعالیتهایش را تا امروز ادامه داده است.
گزیده ای از کتاب
خانمها را برای گندم دروکنی و انارچینی به مناطق مختلفی میبردم. یک روز اعلام کردند گروهی را ببرم اَبرندآباد. باغهای انار بزرگی آنجا بود که صاحب یکی از آنها محصولش را وقف بچههای رزمنده کرده بود. برای بردن خانمهای محلۀ گنبدسبز رفتم به این محل. اذان ظهر را گفته بودند که اتوبوس غلامحسین زارع جلوی مسجد گنبدسبز ایستاد. اتوبوس مثل همیشه پر از جمعیت شد و راهی شدیم. به باغ که رسیدیم، خانمهای همراهم را به گروههای چندتایی تقسیم کردم و به هرکدام مسئولیتی سپردم؛ از رفتن بالای درخت و چیدن انارها گرفته تا منگنه کردن کارتنها.
نزدیک غروب بود و باید برمیگشتیم. همیشه عادت داشتم نیروهایی را که برای کمک میبردم، طوری برگردانم که اذان مغرب در خانه باشند. خانمها آمادۀ رفتن شدند. از کسانی که برای گرفتن وضو می آمدند لب جوی، خواستم یک کارتن انار هم با خود بیاورند و بگذارند داخل کامیون جهاد که گوشۀ باغ پارک بود. با تمامشدن کار، همه رفتیم طرف اتوبوس. نزدیک که شدیم، دیدم راننده به اتوبوس تکیه زده و چشمهایش را بسته است. صدایش زدم: «آقای زارع؟ آقای زارع؟!»
چشمهایش تکان خورد؛ اما صدایی ازش درنیامد. کسی هم آن دوروبر نبود که کمک بگیرم. نمیدانستم باید چه کنم. از دو تا از خانمها خواستم چادرشان را دربیاورند. بچهها آقای زارع را روی چادر قرار دادند و اورکتش را گذاشتند زیر سرش؛ بعد هم او را بلند کردند و با سختی سوار اتوبوس کردند. حالا باید دنبال راننده میگشتیم. هیچیک از خانمها رانندگی بلد نبود. چند باری بدون گواهینامه سوار پیکان بنیاد شهید شده بودم؛ چارهای نبود، «یا علی» گفتم و این بار سوار اتوبوس غلامحسین زارع شدم!
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “به توان شانه هایت ؛ قهرمانانه زنانه، در فراز و فرود زمانه” لغو پاسخ
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.