میرزا محمد پدر کردستان

تومان31.500

گزیده ای از کتاب

عملیات بازسازی جادهی پیرانشهر – سردشت را صبح زود آغاز کردیم. به سمت روستاها در حرکت بود که ناگهان متوجه شدیم در کمین ضدانقلاب افتاده و زمین گیر شدیم. از همه طرف محاصره مان کرده بودند. گنجی زاده، ولی نژاد و قمی هم همراهمان بودند و هر لحظه امکان شهید شدن مان می رفت. بیسیم را برداشتم و با عجله تماس گرفتم. بروجردی در روستای کوه بود. به او گفتم: «گنجی زاده تیر خورده و افتاده، ولی نژاد هم زخمی شده، چهار، پنج نفر بیشتر نموندیم.» بروجردی گفت: «الان خودم رو میرسونم.» پیش خودم گفتم: «حتما میخواد توی این اوضاع و شرایط ما رو دلداری بده.»

مجدد تماس گرفتم و درخواست کمک کردم، گفت: «چیزی نیست، نگران نباش.» بچه ها یکی یکی داشتند شهید می شدند. گنجی زاده هم صدای ناله اش هر لحظه بیشتر می شد. در این اوضاع، ناگهان چشمم به بروجردی افتاد که از جیپ پیاده شد. نگران به سوی او دویدم و اوضاع را برایش شرح دادم. بعد از این که به حرف هایم گوش کرد، گفت: «هیچی نشده، نگران نباش. این گنجی زاده هم ادا در میاره، طوریش نشده!» خیلی آرام و مطمئن به ما دلداری داد. آنهایی که مانده بودند، قوت قلب گرفتند، چون اصلا باور نمی کردیم که بروجردی پیش ما بیاید. بروجردی همه را منسجم کرد. بعد به وسیله ی بی سیم با توپخانه تماس گرفت و از همان جا توپخانه را هدایت کرد. نیروهای کمکی هم از راه رسیدند و از کمین نجات پیدا کردیم.

بروجردی بعد از نجات ما، سوار جیپش شد و همراه نیروهای کمکی به تعقیب ضدانقلاب رفت.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “میرزا محمد پدر کردستان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ممکن است علاقه مند باشید

محصولات مرتبط